مگه میشه؟! مگه داریم؟!
تاریخ انتشار: ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۸۹۱۵۱۶
اگه میخوای با خنده بپری وسط جبهه، یه کتاب هست به اسم «رفاقت به سبک تانک» که آقای داوود امیریان نوشتن. انتشارات سوره مهر هم اون رو چاپ کرده. این کتاب صاف شما رو میبره وسط بساط خنده رزمندهها. مخصوصا با تانکی که روی طرح جلدش تیر عاشقانه خورده. این کتاب ۴۷ داستان کوتاه داره. داستانهایی که هم تجربه نویسنده کتابه و هم رزمندههای دیگه.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یکی از شخصیتهای اصلی اسمشون احمدآقاست. ماجرا از اون قراره که احمدآقا نمیدونسته به برادرش نورعلی که به گفته خودش غولپیکر بوده و چندباری هم مورد نوازشش قرار گرفته، چطوری بگه داره میره جبهه، برای همینم از ترفند حلیمی استفاده میکنه.روزی که قرار بود اعزام شویم، صبح زود به برادر کوچکم گفتم: «من میروم حلیم بخرم و زودی برگردم.» قابلمه را برداشتم و دم در خانه قابلمه را زمین گذاشتم و یاعلی مدد. رفتم که رفتم. اما ترفندها فقط به جبههرفتن ختم نمیشه، تا جایی پیش میره که عباس ریزه هم برای عملیات رفتن از ترفند وضوی بینماز استفاده میکنه.
عباس غلتید و رو برگرداند و با صدایی خفه گفت: «خواستم حالش را بگیرم!» فرمانده با چشمانی گرد شده گفت: «حال کی را؟» عباس یکهو مثل اسپندی که روی آتش افتاده باشد، از جا جهید و نعره زد: «حال خدا را. مگر او حال مرا نگرفته؟! چند ماهه نماز شب میخوانم و دعا میکنم که بتوانم تو عملیات شرکت کنم. حالا که موقعش رسیده، حالم را میگیرد و جا میمانم. منم تصمیم گرفتم وضو بگیرم و بعد بیایم بخوابم. یکبهیک!»
البته فکر نکنید که همهچی همینقدر گل و بلبل بوده، اگه یه نفر وسط آتیش گلوله و خمپاره ازتون آدرس اتوشویی بپرسه چه فکری میکنید؟
نه، نه اشتباه نکنید، اتوشویی رو برای لباس نمیخواد، یکهو یک بابایی دوید طرفم و ناغافل خمپارهای خورد کنارش و موج انفجار او را بلند کرد و کوبیدش رو کمر من بدبخت. نفس تو سینهام قفل شد. کم مانده بود کار دستم بدهد. با بدبختی انداختمش کنار. بنده خدا لحظهای بعد با چشمان هراسان و قیلیویلی از جا پرید. لحظهای به دور و اطراف نگاه کرد و بعد رو به من کرد و گفت: «برادر اتوشویی کجاست؟ لباسهایم بدجوری چرک شده!» با تعجب پرسیدم: «اتوشویی؟»
_آره. آخر میخواهم چند تا بربری بخرم، ببرم خانه!
حالا فهمیدید اتوشویی رو برای چی میخواسته؟ اصلا نترسید شما فقط مدتی رو کنار یه مرد موجی بودید.
راستی چقدر با جشن پتو آشنایی دارید؟ اگه مثل حسین داستان پسر فداکار با یه جشن پتوی مشتی از خجالتتون درمیومدن حتما حالا که اسمش اومد، ترجیح میدادید همه پتوهای خونه رو قایم کنید. اما خب پیشنهاد میکنم اگه مثل حسین حقتون بوده! دستاتونو ببرید بالا و تسلیم بشید.
الان حتمایه خنده شیطنتآمیز زدید. داریدبه همه کارهایی که کردید، فکر میکنید. اینکه شیطنتها و رفتارهای شخصیتهارو خوب میفهمیم و بعضی جاها همچین زیرزیرکی هم دلمون حال میاد. دلیلش نوجوونبودن خود نویسنده تو زمان جبهه است.
یکی از این شیطنتها اسمگذاشتن روی حسین بیچاره است، بهش میگفتن حسین پیچ و مهرهای! اگه میخواید بدونید چرا بهش میگفتن پیچ و مهرهای جوابش اینجاست.
یه لحظه گوش بدید، شما هم صدای «کربلا، کربلا، ما داریم میآییم» رو میشنوید؟ مسئول تبلیغات گردان نوارشو گذاشته، اگه میخواید بدونید عراقیها چطوری جوابش رو میدن، باید داستان موشک جواب موشک رو بخونید.
اونقدر قلم نویسنده روان و جذابه که باعث شده هم قبل اعزام و دردسرهاش یا یکم بعدتر، توی عملیات و سنگرها، خیلی راحت کنار شخصیتهای اصلی باشیم. کنار همه خندهها، جبهه رورشادت وشجاعت این بزرگمردای کوچیک قشنگتر میکنه. مخصوصا وقتی همهفنحریفی اونا رو توی داستانهایی مثل کی باحسین کارداشت میخونیم. یا دل دریایی داشتن قاسم داستان بابات کو؟ که تا مدتها آدم رو درگیر خودش میکنه.
درمنطقه عملیاتی کربلای۵ بودیم. خمپاره و توپهای دشمن زمین را مثل صورت آبلهگرفته پر از چالهچوله کرده بود. گلولهها چون زنبور ویزویزکنان از بالا و بغل گوشمان میگذشتند. عباس صحرایی میگفت: «بچهها چی میشد ما هم مثل پلنگصورتی بودیم و وقتی گلوله و توپ میخوردیم، فقط لباسمان میسوخت یا فوقش چند تا چسب ضربدری رو سروکلهمان میچسباندیم. هان؟!» و ما زیر آتش میخندیدیم و در همان حال میدانستیم که گلولههای سربی مثل خود دشمن از زندگی چیزی نمیدانند و فقط میدرند و میکشند. اما ما با خنده و روح زندگی جلوی دشمن مقاومت میکردیم.
پیشنهاد میکنم کتاب رفاقت به سبک تانک رو بخونید. مخصوصا وقتی دماغتون چاق نیست. به قول نویسنده، شادی سلاح بزرگیه، اونقدر بزرگ که میشه باهاش دشمن رو نابود کرد. راستی حتما با خنده به دوستانتون هدیه بدید.
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: کتاب کتابخوانی نویسنده تانک
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۸۹۱۵۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کسب رتبه برتر در جشنواره ملی شعر دوست من کتاب
محمد برخوردار در گفتگو با خبرنگار مهر، بیان کرد: جشنواره ملی شعر و داستان دوست من کتاب در دو مرحله برگزار شده است که در مرحله اول ۱۹ استان و در مرحله دوم ۳۱ استان مشارکت داشتند که آثار آنان مورد داوری قرار گرفت و از ۸۵۰ اثر ارسالی، ۴۲ نفر به عنوان برگزیده معرفی شدند.
وی با بیان اینکه رتبه برتر را در بخش داستان بزرگسالان رشته داستان کودک، کسب کرده است افزود: هنر قادر است در هم افزایی میان نسلها نقش داشته باشد و این درست است که شعر و قصه محصول چهار عنصر تفکر، خیال، احساس و تا حدودی تجربه خالق اثر است اما همه ی آثار خلق شده را میشود آتش زیر خاکستری دانست که نسیمی میتواند آنرا شعله ور کند.
مدیر ادبیات و تاریخ اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس همدان ادامه داد: قصه، بازگویی حوادث ممکن الوقوع زندگی است که خیال نویسنده به آن شاخ و برگ میدهد و آن را برای شنیدن جذابتر میکند و نوشته باید آیینهای باشد که بتواند سیمای جامعه را در خود منعکس کند.
برخوردار با اشاره به اینکه جشنواره ادبی دوست من کتاب، جشنواره ادبی است خاطرنشان کرد: در این جشنواره اهمیتی خوبی برای آثار ادبی قائل شده است و توانسته اعتبار کسب کند و همانگونه که میدانیم داستان نویسی برای کودکان کمک به پرورش عواطف و افکار کودکان خواهد کرد.
کد خبر 6096926